دردسرهای طبیعی برای الیسا جون
سلام نفس مامان دخترک نازم وقتی بیست ماهه شدی تصمیم گرفتم دیگه بهت شیر ندم و چون اومده بودیم خونه مادر جون اینا بهترین زمان برای این کار بود. یه روز صبح که هنوز چشمات بسته بود و فقط سرتو میچرخوندی و میخواستی که بهت شیر بدم٫ولی من تصمیم گرفته بودم شیر بهت ندم و اما بعد از چند دقیقه که دیدی از شیر خبری نیست گریه و جیغ کشیدنات شروع شد. و منم در برابر گریه هات مقاومت کردم ، چون بالاخره یه روزی باید این اتفاق میوفتاد که حدود یه ربع گریه کردی و خسته شدی و دوباره خوابت برد. در طول روز حسابی همه باهات بازی میکردن و تا حدودی فراموش کرده بودی ٫شب هم بردیمت پارک تا اینکه خسته بشی و بخوابی ماشاالله کلی هم بازی کردی منم خوشحال از اینکه دی...
نویسنده :
مامان و بابا
16:08